دو تایتان 91 ساله در پاییز امسال با تاخیر در برادوی بازی کردند.
در مورد بازیگر جیمز ارل جونز، در یک نمایشنامه نبود، بلکه در یک خیمه شب بازی بود. در سپتامبر، تئاتر کورت، در خیابان 48 غربی، جایی که او برای اولین بار در سال 1958 اجرا کرده بود، به افتخار او نامگذاری شد.
و روز پنجشنبه، با افتتاحیه احیای «قتلهای ایالت اوهایو» در همان صحنه، آدرین کندی بالاخره یکی از آثارش را در جایی که خوب یا بد، مرکز فرهنگ تئاتر آمریکاست، نمایش داد.
چرا در هر دو مورد اینقدر طولانی شد، سوالی است که می توانید در یک کلمه یا چند کلمه به آن پاسخ دهید. در «قتلهای ایالت اوهایو»، کندی، آوانگاردیستی که سزاوار جایگاهی در میان پرافتخارترین و تولیدشدهترین نمایشنامهنویسان ماست، این کار را در بسیاری از آنها انجام میدهد که هر یک از آنها یک گلوله است.
نه اینکه نمایش 75 دقیقه ای که اولین بار در سال 1991 اجرا شد، خونسرد یا آموزشی باشد. درعوض، در تولید پررنگ کنی لئون، با بازی آدرا مکدونالد در اجرای دیگری که از گالری زنان دلخراش او جدا شده است، هم در داستانی که روایت میکند و هم در تلاش بیشماری که برای بیان درست آن صرف میشود، دردناک است.
یا، بهتر، نادرست: “قتل های ایالت اوهایو” به شدت غیر متعارف است. معمایی که عنوان آن مطرح می کند تا حد زیادی در پنج دقیقه اول، زمانی که جنایت و جنایتکار تقریباً تصادفی (اگر ناقص) فاش می شوند، حل می شود. نویسنده میانسالی به نام سوزان الکساندر که به زمان حال نمایشنامه به کلمب آمده است تا در مورد تصاویر خشونت آمیز آثارش صحبت کند، به سرعت منبع آن را در ربوده شدن و غرق شدن یکی از دختران دوقلوی شیرخوارش در سال 1952 پیدا می کند. در آنجا دانشجوی مجردی بود.
او بلافاصله پس از افشاگری خارج از سکانس میگوید: «این بعداً بود، گویی چیز مهمتری برای بازگشت به آن وجود دارد.
وجود دارد؛ کندی که خود در اوایل دهه 1950 دانشجوی کارشناسی در ایالت اوهایو بود، از زمانی استفاده میکند که ساختار درهمتنیدهاش او را خریده است تا فضای ترس و تبعیض را که دانشجویان سیاهپوست آن دوره با آن روبهرو بودند، جمع کند. یکی از همکلاسی های سفیدپوست سو را متهم می کند، همانطور که قهرمان داستان آن زمان نامیده می شد، به دزدی یک ساعت، اگرچه خود سو “دارای دارایی ها و جواهرات زیبایی بود که والدینم به من داده بودند.” دپارتمان انگلیسی به او یا هر دانشآموز سیاهپوست دیگری اجازه نمیدهد که آن رشته را بدون رضایت خاص، که عموماً در دسترس نیست، اعلام کند: «تصور میرفت که ما قادر به تسلط بر برنامه نیستیم».
شخصیتهای بزرگتر و جوانتر معمولاً بین دو بازیگر تقسیم میشوند، اما کندی به مکدونالد اجازه داده تا هر دو را بازی کند. تماشای جابجایی او بین آنها به خودی خود درسی است. سو بی گناه و قابل اعتماد است، تا زمانی که شرایط به او یاد نمی دهد که نباشد. او در ادبیاتی که می خواند، گویی با عطش بی پایان می نوشد. سوزان، اگرچه از تراژدی جان سالم به در برده و حرفه ای محکم برای خود ایجاد کرده است، مضطرب و شکننده است، گاهی اوقات نامناسب می خندد، به زبان خصوصی برمی گردد در حالی که با عصبانیت به دنبال کلمات مناسب برای انتقال شدت نیروهای در حال بازی است.
مک دونالد در هیچ کدام از نقش ها از حمایت دراماتورژی معمولی برخوردار نیست. در «قتلهای ایالت اوهایو» عملاً هیچ دیالوگی وجود ندارد، زیرا آنچه برای سو اتفاق افتاد اهمیت کمتری نسبت به نحوه تلاش سوزان دارد، همانطور که شما احساس میکنید او برای دههها تلاش کرده است تا آن را بفهمد. اینکه پدر نوزادان، استاد انگلیسی سفیدپوست او (برایس پینکهام) صرفاً یک واقعیت بیولوژیکی و بعداً پزشکی قانونی است. این که او مقالات او را تحسین می کند و به او می آموزد که هاردی را دوست داشته باشد (به ویژه و به طور مرتبط “تس از d’Urbervilles”) قطعات برجسته تری از پازل روانشناختی هستند.
در یک درام معمولی، ممکن است پروفسور را ببینیم که سو را تشویق میکند یا به او دلداری میدهد یا در نهایت او را اخراج میکند. در اینجا ما او را تنها در تکه های کوچک تجربه می کنیم، خواندن و سخنرانی و گفتن چند کلمه در جهت کلی او. همین تکنیک، هم اتاقی او (ابیگیل استفنسون)، عمه (لیزان میچل) و حتی دوست پسرش (آقای فیتزجرالد) را در فاصله ای دور نگه می دارد و سوزان به جای اینکه سو درگیر آنها باشد، تعاملات آنها را توصیف می کند.
به نظر می رسد کندی قصد دارد ما را از سهولت و انتشار یک صحنه سنتی منع کند، درست همانطور که مجموعه ای مفهومی را تجویز کرده است که در تعبیر نسبتاً سفت و سخت بئوولف بوریت، همه مکان ها و اثاثیه را به مثابه قفسه های کتابخانه ای پر از قفسه های قانون نشان می دهد. اما مک دونالد قادر به بی احساسی نیست. اجرای او به یک کاتارسیس درهم شکسته تبدیل می شود که ممکن است از جهاتی غیرمجاز باشد.
لئون نیز هوشمندانه در برابر اصل نمایشنامه کار می کند. او در عکسهای تقلیدی متفکرانه، به ما نشان میدهد که شخصیتهای دیگر، که به زیبایی اجرا شدهاند، اگر حرفی برای گفتن نداشته باشند، فقط عروسکهای خیمه شب بازی سوزان نیستند، بلکه موجوداتی زنده با مبارزات خودشان هستند. نور آنها (توسط آلن لی هیوز) و لباس (توسط دده آیته) کمتر از آنچه که فیلمنامه ممکن است انتظارش را داشته باشد، و با صدا و موسیقی (توسط جاستین الینگتون و دوایت اندروز) همراهی می شود که احساسات دیگر را به ترسناک می پذیرد. حتی نوزادان نیز به شکلی لمسکننده نشان داده میشوند: پارچههای صورتی، ظریف مانند روسری و به راحتی گم میشوند.
این اضافات گرمکننده، حتی احساساتی، بیش از این از یکپارچگی فکری مفهوم کندی کم نمیکند، زیرا دسترسی شگفتانگیز مکدونالد به احساس غمانگیز، از عجیب و غریب بودن شخصیتها میکاهد. به نظر من اینها در عوض پیشرفتهایی هستند که ما را مجبور میکنند مضامین اصلی نمایشنامه را بهعنوان درگیریهای درونی و نه فقط اجتماعی تجربه کنیم.
نه اینکه جامعه به هیچ وجه رها شده باشد. نژادپرستی در قلب رمز و راز قتل نیز در قلب هر چیز دیگری قرار دارد و مشخص نیست که کدام علت و کدام اثر است. بنابراین وقتی سوزان خانههای همسایهای سفید را بهعنوان «عمارتهای ستوندار» توصیف میکند که «مانند یک ارگ» در نزدیکی خیابان کلمبوس نشستهاند، غیرممکن است که به معماری مزرعهای فکر نکنیم – نکتهای که سو، با خواندن کتابی درباره نمادها، بلافاصله به خانه میرود:
او میگوید: «یک شهر باید جغرافیای مقدسی داشته باشد، هرگز خودسرانه نیست، بلکه باید مطابق با دستورات دکترینی باشد که جامعه از آن حمایت میکند.» به عبارت دیگر، تجربیات سوزان از طرد شدن تصادفی نژادپرستی نیست، بلکه اهداف آن هستند.
دقیقاً در مورد تئاترها – و آنچه ما در آنها می بینیم. اگر تعادل در نهایت شروع به نوک می کند، هم در خیمه و هم در صفحه عنوان، این فقط شانس نیست، اگرچه ما خوش شانس هستیم که آن را تجربه می کنیم. این به این دلیل است که بزرگترین هنرمندان ما، کندی، جونز و مکدونالد در میان آنها، سالها از هنر خود برای بحث در این مورد استفاده کردهاند.
قتل های ایالت اوهایو
تا 12 فوریه در تئاتر جیمز ارل جونز، منهتن. ohiostatemurdersbroadway.com. مدت زمان: 1 ساعت 15 دقیقه.